Sunday, December 30, 2007

خوانده



و من مهرورزي را آموختم



در همان نيم سايه سار كوه ها و دره هايش



با تجربه سرانگشتان برهنه و بي پروا



كه از پس هر دم دم ريز و تندش ، نيم چهره سرخ ميگردد و



!نيم روي زرد



در نهايت چه كسي ميفهمد در پيچاپيچ بازي رود و دريا



خوانده كدامين است؟



Monday, December 3, 2007

فکر سرخ



در دل دل ِ ، تنگ نفس ِ ، گذاشتن و
، نگذاشتن ِ این آخرینِ ِ مانده
،پا به پا میشود فکر
!این سرخینه برگ خروج

Sunday, November 11, 2007

Dressed in simple white


will you take this man,
to be your wedded husband,
to honour and love, in the eyes of God above..

Wednesday, October 24, 2007

تا ندانند رقیبان



دل و جانم به
... تو مشغول و
: پ ن 1
من هیچکدام از این
سه نفر نیستم
من صرفا عکاسم

Sunday, October 14, 2007

!میدانم چه باید بکنم


شمیم عطر کیست؟
.دیر روزگاریست که می آید
اما می آید؟
یا رفت و ...؟
اما من ! ؟ باید به انتظار بنشینم یا خاطره اش کنم؟
، آه! میدانم که
( بوییدنش ( به شهادت آن شاعر اطواری
!لا جرم است

Monday, October 1, 2007

باد خزان وزان شد

به بهانه
خوش آمد گویی به پاییز
، همش مال شما
تقدیم با احترام
یعقوب

Saturday, September 29, 2007

انتهایش


خواب دیده ام خانه ای ساخته ام
ابتدایش از یک لنگه درب خاطره بود و انتهایش را
!ای وای
.ندیدم

Monday, September 10, 2007

برای دوستم حسین





....فکر کنم این دفعه دیگه تقصیر ستونها نیست
!!آخه بین پنج و شش جای خوبی واسه بنای خونه نبود
مگه نه؟

Thursday, September 6, 2007